استعاره و تئوری های سازمانی در مدیریت پیشرفته سازمانی
دسته بندی | مدیریت |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 78 کیلو بایت |
تعداد صفحات | 36 |
دریافت فایل
استعاره این امکان را فراهم میآورد تا یک تجربه با شباهت به یک تجربه دیگر، شناسایی شوند؛ مثلا زمانی که زندگی را به یک جاده طولانی و پر پیچ و خم تشبیه میکنند از سختیهای جاده برای درک بهتر سختیهای زندگی بهره برده شده است استعاره در فرهنگ لغات به معنی “به عاریت گرفتن” میباشد. در واقع یک صنعت ادبی است که از ویژگیهای مشترک دو پدیده برای توضیح ابعاد نامأنوس پدیده دیگر استفاده میشود. صاحبنظران مدیریت از آن تعاریف گوناگونی ارائه کردهاند. الوانی استعاره را توصیفی میداند که از تشبیه یک پدیده به پدیده ای دیگرکه دارای وجوه مشترکی هستند، به روشن شدن ذهن فرد کمک میکند. صاحبنظر دیگری استعاره را اینگونه تعریف میکند، استعارهها نگارهها و نقشهایی هستند که از طریق آنها می¬توان به ماهیت سازمانها پی برد
عالم غوطه ور در پارادایم علم ارسطویی یا از حرارت سخن می گوید یا از طبیعت حرارت آفرین، باگذر از علم ارسطویی عالمان دنبال قوانین و جزئیات حرارتند. این تقاوتها ریشه در پارادایم ها،پیش فرضها و نتیجتاً تئوری های متفاوت دارند. با عنایت به این مفاهیم است که می توان به توجیه و تبیین انواع نظریه ها و تئوریهایمورد بحث در مدیریت و یا هرعلم دیگریپرداخت.تئوری فقط حرف زدن نیست که بتواند عملی شود یا نشود بلکه تصویری از واقعیت است که با استفاده از کلمات و الفاظ بیان می شود.
تئوری دارای بار ارزشی نیست یعنی ارتباطی به خوب و بد بودن ندارد بلکه به گونه ای منظم واقعیت را بیان می کند، واقعیتی که می تواند مفید باشد یانباشد. چهره های معروف دوران روشنگری با تأکید بیشتری بر انحصار گرایی روش شناختی پرداخته و کاربرد دانش نظری را تنها در موارد استفاده مستقیم از آن در سطوح فناوری جایز می شمردند.
آراء دوران معاصر درباره نظریه
گرایشات مربوط به آموزه “روش گرایی” و کاربردی یا کارکردی کردن دانش تا قرن بیستم تداوم یافت و تقریباً به صورتی در آمد که تمامی و همه فهم ما از معنی نظریه را شکل بخشید
پیش از آن با وقوع انقلاب صنعتی برخی اندیشمندان به پدیده های درون سازمان توجه نشان داده بودند، مانند آدام اسمیت که یکی از نخستین کسانی بود که به تقسیم کار و نیاز به تخصص در صنعت توجه کرد. اما تأکید او بیشتر بر عوامل تولی، مانند زمین، کار، سرمایه و مدیریت اقتصادی بود که هیچکدام تأکید بر تحلیل سازمان و نظریه های سازمانی را نشان نمی دهد.
این روند، به ویژه از نیمه دوم قرن نوزدهم واز موقعی كه شناخت علوم از بدنه عمومی فلسفه جدا شده و به شاخه جداگانه ای به نام معرفت شناسی كه به طور مستقل تأسیس یافته، شتاب گرفته و مرزهای سنتی ارائه دانش انباشته شده در هر رشته ای ، به صورت مجموعه ای از اصول ، قضایا و قوانین مكشوفه آن رشته را، در نوردیده است. تنها موقعی یك رشته علمی به ویژه در علوم انسانی را واجد اعتبار معرفت شناختی می دانند كه قادر به ارائه كل داده ها و دانش رشته خود در چهارچوب یك نظریه مادر، كه همان نظریه عام و كلی است، باشد وضعیت فعلی نظریه های سازمانی به قدری بحرانی استكه علاوه بر مشكل«جنگل نظریه ها» كه در دهه60 قرن بیستم توسط هارولدكنتز اعلام شد، از نظر محتوا نیز هر كدام از نظریه ها مشكلات عدیدهای درمعانی، مفاهیم كلیدی، گزاره تفاسیر و غیره خواهند داشت. تضادها و مغایرتها و پراكندگیها در شكل نظریه های سازمانی، و علایم « بحران هویتی» در محتوای آنها وجود دارد كه نظریه های سازمانی به ویژه از دهه 90 قرن نوزدهم میلادی به آن مبتلا شده اند. در نتیجه، برای روشن كردن، تجزیه و تحلیل و چگونگی رویارویی با چنان بحران نظری، نگاهی اجمالی به مبانی فكری و فلسفی راهگشا خواهد بود.
بنابه اشارات بالادر رابطه عوامل تأثیرگذار بر ذهنیت نظریه پرداز جا دارد به تعریف معرفت علمی از دید مولکی بپردازیم، وی اظهار می دارد که معرفت علمی ضرورتاً روایتی از جهان مادی عرضه می دارد که به میانجیگری منابع فرهنگی موجود قابل دستیابی است و این منابع به هیچ وجه قطعی و مسلم نیستند.
بسیاری از نظریه ها برای مطالعه جنبه های ایستای سازمان طرح شده اند.
همه نظریه ها بر اساس واحد تحلیلی که برای بررسی و پژوهش انتخاب می شود فرق می کنند
با توجه به اینکه هم نظریه های کلاسیک سازمان و هم نظریه های جدیدتر هنوز مورد انتقاد و آزمون قرار می گیرند، نمی توان همواره از یک نظریه سازمانی برای مطالعه سازمانهای گوناگون و یا همه جنبه ها و ابعاد مختلف سازمان و کارکردها و رفتارهای سازمانی سود جست
در نظریه های نمادگرا، سازمان به مثابه “فرهنگ ” درنظر گرفته و مدیر نیز به منزله “یک مظهر فرهنگی” که می خواهد سمبل و نماد سازمان باشد، مد نظر قرار می گیرد. در نظریه های فرانوگرا سازمان را به مثابه “یک تصویرشکل گرفته از قطعات مجزا” در نظر گرفته و مدیر را نیز به منزله “یک نظریه پرداز هنرمند” مد نظر قرار می دهد، هنر مندی که اجزایی منفصل را برای دستیابی به یک تصویر منسجم کنار هم می چسباند و آن ها را ترکیب می کند و طرح کلی را متناسب با تصویری که در ذهن خویش دارد، شکل می دهد. و از طرفی یکی از مشکلات اساسی مدیران در استفاده از نظریه ها به پاردایم های آنان مربوط شده است.(فرجاد ومختاریان1386) در اینجا لازم است که نگاه مختصری به تعاریف و انواع پارادایم ها داشته باشیم.